پنجشنبه ششم تیر ١٣٩٢ بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم طبق تصمیمات قبلی با مامانم و عمه جونی سه تایی رفتیم پارک ملت هوا خیلی خیلی گرم بود و باعث بیتابی من کنار دریاچه ملت هم که رفتم هیچ حس خوشایندی برام بوجود نیاورد چون نه غاز و اردکها شنا میکردند نه فواره هاش باز بود از قایق سواری هم خبری نبود بهمین خاطر منو که همیشه عاشق دیدن دریاچه و حوضهای پارکها هستم رو آوردند کنا قفس حیوانها تا شاید با دیدن اونها اخمام باز بشه کنار قفس پرنده ها هنوز دمق بودم اما  ...