شیر کوچولوی ما شیر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات کودکی شیرشاه

از ششم تا دوازدهم این ماه (تیر 1392 )

  پنجشنبه ششم تیر ١٣٩٢   بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم طبق تصمیمات قبلی   با مامانم و عمه جونی سه تایی رفتیم پارک ملت   هوا خیلی خیلی گرم بود و باعث بیتابی من   کنار دریاچه ملت هم که رفتم هیچ حس خوشایندی برام بوجود نیاورد   چون نه غاز و اردکها شنا میکردند نه فواره هاش باز بود   از قایق سواری هم خبری نبود   بهمین خاطر منو که همیشه عاشق دیدن دریاچه و حوضهای پارکها هستم رو   آوردند کنا قفس حیوانها تا شاید با دیدن اونها اخمام باز بشه   کنار قفس پرنده ها هنوز دمق بودم اما  ...
14 تير 1392

هـــــــــــــــــورا رفتیم جام جهانی

    هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا   بازم جام جهانی                       واسه مردم خوب و نازنین   قهرمانها دوباره گل بزنید     ...
28 خرداد 1392

هزاره ای برای هیراد جونی

                         دیروز جمعه بیست و چهارم خرداد ١٣٩٢ من   هزار روزه   شدم    به خاطر ویروس بدجنسی که سراغم اومده بود     هفته خیلی سختی رو با تب ٤٠ درجه پشت سر گذاشتم   خدارو شکر تقریبا خوب شدم و به بهونه ١٠٠٠ روزه شدنم   یه جشن کوچولوی خودمونی گرفتیم       کلی هم یواشکی به کیکم ناخنک زدم &nb...
25 خرداد 1392

از اون یکی جمعه تا اون جمعه و این جمعه که گذشت

          جمعه بیست و هفت اردیبهشت   شرکت در جشن تولد خودمونی     طی دو هفته چند باری هم به هفت حوض سر زدم     جمعه سوم خرداد هم رفتم پارک و کلی بازی کردم     دوربین پیشمون نبود و خب مثلا اون بالاییه منم   دارم تاب میخورم   یکشنبه  پنجم خرداد اولین سالگرد فوت بابای مامانی بود     یادش همیشه سبز     و اما جمعه دهم خرداد   اینبار ر...
12 خرداد 1392

گشتی در خاطرات (تلخ یا شیرین)

  اول از همه از چند روز پیش بگم بعدش ....   میریم به دو سال قبل یعنی اواخر اردیبهشت ١٣٩٠   شنبه ٢١ اردیبهشت آخرین روز برگذاری    بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بود   منم با عمه جونی رفتم ببینم چه خبره   فقط تو چادر های غرفه کودک گشت زدیم   چند تا کتاب و بازی خریدیم   با بچه ها نقاشی کشیدم خمیر بازی هم کردم    یه تقویم بزرگ مخصوص کودک وکلی بادکنک جایزه گرفتم   تو جشن شبکه دو که به طور زنده پخش داشت هم شرکت کردم   عمو مهربون مجری برنامه بود    یه عالمه ...
24 ارديبهشت 1392

اندر احوالات بیستم اردیبهشت 92

  اول سلام به روی گل همتون   امروز جمعه بیستم اردیبهشت بالاخره طلسم شکسته شدو   موفق شدیم بریم نمایشگاه گل پارک گفتگو   خیلی زیبا گلها رو تزئین کرده بودند اما   من هیچی بهم خوش نگذشت چون   هم هوای سالن بینهایت دم داشت هم اینکه    چون روز آخر نمایشگاه بود و هم روز تعطیلی   اونجا خیلی خیلی شلوغ بود   منم که کوچولوی کوچولو   دو نفر که جلوم وامیستادند دیگه هیچی نمی دیدم   خلاصه اینقدر بدقلقی کردم که بقیه همراهام مجبور بشند   ...
20 ارديبهشت 1392