شیر کوچولوی ما شیر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات کودکی شیرشاه

شیر کوچولو اوف شده

1392/2/16 14:10
نویسنده : عاشقش
1,733 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

امروز بر خلاف شیطنت های همیشگیم

 

روی کامیونم آروم  نشسته بودمو سی دی کوچولوها رو میدیدم

 

که یهو نمیدونم چطور شد

 

قسمت باری کامیون خورد توی صورتم

 

درد وحشتناکی بود و زودی زدم زیر گریه

 

عمه ای پرید منو محکم بغلم کرد گفت:

 

 چیزی نشد عزیزم ،هیچی نیست گلم

 

ولی رنگ خودش مثل گچ دیوار شده بود

 

آخه گوشه باری خورده بود توی لبم و خیلی خون می اومد

 

سریع منو رسوند درمانگاه نزدیک خونمون

 

دکتر دید وگفت چیزی نیست ولی یه دونه بخیه میخواد

 

خیلی زود کارشون تموم شد ولی من خیلی ترسیده بودم

 

اینم عکسم وقتی ناهارمو خوردم و خوابیدم

 

 

خدایا همیشه مواظب ما کوچولوها و بزرگترهامون باش

 

امین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

فقط خود عمه لیلا
16 اردیبهشت 92 18:40
عزیزترینم انشاالله که اخرین پستی باشه که برات از درد کشیدنت نوشتم
از خدا میخوام که همیشه شاد و سلامت باشی تا بزرگ بزرگ بشی و به ثمر برسی نفسم
تا اونوقت چه من باشم چه نباشم لبخندی به لب دارم عمر عمه
من که همیشه از صبح که میایی چشمام نگران به دنبالته تا بعد از ظهر که امانت کوچولو رو در صحت کامل تحویل مامان و باباش بدم
عزیزم
چون وبلاگتو از زبون خودت مینویسم تاانشالله بزرگتر بشی وخودت ادامش بدی ، نمیشد درد دل عمه گانه رو توی پستهات بذارم و امروز دلم خیلی گرفته بودو توی نظرات برات نوشتم شاید که یه روزی بخونیش عزیزم
خیلی دوستت دارم گلم


مامان شایان
16 اردیبهشت 92 20:32
آخي جونم خيلي ناراحت شدم عزيز خاله مواظب خودت باش


ممنون خاله جونم
سعی میکنم مواظب خودم باشم ولی آخه مگه شیطنتام میذاره
لیلا مامان پرنیا
17 اردیبهشت 92 11:38
الهی عزیز خاله من هم امیدوارم دیگه هیچ وقت برات اتفاق بدی نیوفته وخدارو شکر که بخیر گذشته
هیراد جونم اینو بدون که اگه هر کس تو دنیا ی عمه مهربون مثل لیلا جون داشته باشه به هیچ دوستی نیاز نداره ومی تونه همیشه روش حساب کنه
دوستون دارم وامیدوارم همیشه بهاریه بهاری باشید


یه دنیا ممنون از لطفت لیلا جونم * پرنیا عزیزمو ببوس
علامه كوچولو
17 اردیبهشت 92 12:18
الاااااااااااااااااااااااهي
اولش از خودم پرسيدم چرا اين اقا خوشگله همش با شماست؟اما وقتي كامنت خودتونو خوندم وكلمه امانت رو ديدم متوجه شدم احتمالا پدر و مادرش كارمندند
خوش به حال هيراد جون كه عمه به اين مهربوني داره
خداروشكر چيز مهمي نبوده ..خودتو ناراحت نكن پيش مياد عزيزم


مامان پارسا
17 اردیبهشت 92 12:42
عزیزم خیلی ناراحت شدم انشالا هیچ وقت اینطوری نبینمت خوشکل خاله


ممنونم خاله جون
ارکیده(افسانه)
17 اردیبهشت 92 15:28
سلام عزیزم...ممنونم که به وبلاگم سر زدی...
خیلی ناراحت شدم...انشالله که هیچ وقت دیگه براش پیش نیاد پسر گل


ممنون عزیزم
همیشه از خدا میخوام خودش همه جوره مراقبشون باشه
مامان آوا
17 اردیبهشت 92 21:57
نازی مواظب خودت باش دیگه از این اتفاقها نیفته.عمه جون شما هم ناراحت نباش بچه ها با این چیزها بزرگ میشن .


ممنون عزیزم
مامان زهرا
18 اردیبهشت 92 0:57
الهی


غزل
18 اردیبهشت 92 7:46
قربونت برم شیطونک کوچولو
دلم ریش شد عزیزم
فسقلی خاله شیطونی میکنی عیب نداره ولی خیلی مراقب خودت باش
امیدوارم همیشه فقط فقط در خوشی و سلامتی باشی گلم


ببخشید خاله جون که باعث نارحتیتون شدم
ولی خدائیش اینبار شیطونی نمیکردم روی ماشینم ساکت نشسته بودم که یهو بلند شد و خورد توی صورتم*****

مامان شايان
18 اردیبهشت 92 9:36



____________$$$$$$$$______$$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$__$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$♥ ♥$$$$$$$$__$$$
_________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
_________$$$$$$$$$آپیدم دوستم$$$$$$__$$$
__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
____________$$$$$$$منتظرتم گلم$$$$$$$$
_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$
_________________$$$$$$$$$$$$$
____________________$$♥ ♥$$
______________________$$$
_______________________$
______________________
____________________
_________________
_______________
_____________
___________
_________
_______
_____
____
___
ـــــ
ـــ
ــ


ما هم اومدیم*****
مامان میعاد
18 اردیبهشت 92 12:44
آخی عزیز دلم خیلی درکت میکنم گلم یاد روزی افتادم که میعاد صورتش رو شیشه برید و بردیمش بیمارستان و با چه زجری بخیه زدنشخدا کنه برای هیچ بچه ای چنین اتفاقایی نیفته.


امین


من حاضرم هر مشکلی برای خودم پیش بیاد ولی یه خار کوچولو بپای بچه ها نره*****
پریسا
18 اردیبهشت 92 13:00
الههههههههههههههی
خاله جون مراقب خودت باش آخه من با ناراحتی شیر کوچولو حسابی ناراحت و پکر شدم
البته جلوی بازیگوشیتون رو هم نمیشه گرفت که


ممنون خاله جونم
نگاری
18 اردیبهشت 92 16:08
ای وای عزیزم
زودی خوب می شی عزیزم نگران نباش
وای عمه لیلا واقعا امانت داری خیلی سخته


ممنون گلم
واقعا امانتداری سخته****
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 17:06
خدا بد نده ایشالا زود زود خوب بشی عزیزم


ممنون خاله جون ، انشاالله
مهتاب
18 اردیبهشت 92 18:33
فدات بشم شیر کوچولو
اسفند دود کن واسه خودت خاله جون فکر کنم سوم شدی چشت کردند
مراقب خودت باش عسلکم


خدا نکنه خاله جون ،ممنون از عیادتت
مامان ساجده
19 اردیبهشت 92 11:04
الهي بميرم چه بد جاييش هم خورده انشاالله كه زودتر خوب بشي عزيز دلم
خدا هميشه پشت و پناهت باشه


خدا نکنه جون ، البته الان تقریبا یه کمی خوب شدم بخیه اش رو هم کشیدم
مامان مانی
19 اردیبهشت 92 17:22
وای خدا بد نده
عزیزم ایشالا هیچ وقت هیچ وقت برات پیش نیاد هیراد قشنگم...ما دوست نداریم از این خاطره ها در موردت بخونیم
لیلا جون مرسی که بهمون سر می زنی.منم نقاشی انگشتی رو اولین بار تو وبلاگ هیراد جون دیدم و بعد تو نمایشگاه کتاب که دیدمش خریدم برای مانی.
برای هیراد جونم سلامتی و شادی ۀرزو می کنیم منو مانی


ممنون خاله جونم ، منم برای همه کوچولوها آرزوی سلامتی دارم
خاله دنیا
19 اردیبهشت 92 17:47
الهی یه ذره بیشتر مراقب باش هیرادجون


چشم خاله جون * ولی خدائیش اینبار ساکت نشسته بودم اینجوری شد
نرگس مامان باران قلنبه
23 اردیبهشت 92 0:09
آخه الهی بمیرم خیلی ناراحت شدم
امیدوارم آخرین بلا باشه و فرشته مهربون همیشه مواظبت باشه


خدا نکنه خاله جون
امیدوارم فرشته مهربون مواظب همه کوچولوها باشه
باران عزیزمو خیلی ببوس
امیر مهدی و عمی
24 اردیبهشت 92 1:25
سلام
وای الهی بمیرم خدا نکنه گل پسری ناراحت بشه
عمه جون مهربون خدا شمارو برای گل پسری حفظ کنه


خدا نکنه خاله جون
خدا خودش همیشه محافظ فسقلیها باشه[
الی مامی آراد
25 اردیبهشت 92 17:47
الهی من فدات بشم که دیگه ناراحتیت رو نبینم عشقم مواظب خودت باش


خدا نکنه خاله جون ، انشاالله سلامت باشید
مائده(ني ني بوس)
25 اردیبهشت 92 19:06
واااي خدا خيلي ناراحت شدم خداكنه ديگه ازين اتفاقا برات نيافته


ممنمونم
شما هم سلامت باشید
محیامامان دینا
6 خرداد 92 9:16
الهی بمیرم عزیزم.مواظب خودت باش


خدا نکنه خاله جون
چشم ، سعی میکنم ولی مگه شیطنتام میذاره