شیر کوچولوی ما شیر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات کودکی شیرشاه

کلی خاطره

1392/8/24 11:33
نویسنده : عاشقش
2,672 بازدید
اشتراک گذاری

 

 در صفحه ٢٥ مجله شهرزاد شماره ٦١ چاپ مهر ماه ١٣٩٢

 

یکی از عکسهای قشنگم  مهمان شده بود

 

صفحه ای که به عنوان هدیه از طرف نی نی وبلاگ

 

به شش نفر اول جشنواره نفسگیر تابستانه اختصاص یافته بود

 

 عکس من با همون چشمهای پر از شیطنت و لبخند معروف همیشگیم میدرخشید

 

منم با دیدن اینکه برای چندمین بار عکسم توی مجلات چاپ شده خرسند بودم که

 

چشممون به هدیه دیگری که وعده داده بودند هم روشن شد

 

کارت هدیه یک میلیون ریالی که به آدرسمون ارسال شده بود

 

یکبار دیگه از همه کسانی که زحمت تبلیغات رو کشیدند تشکر ویژه دارم

 

نی نی وبلاگ جونم از شما هم ممنونم

 

البته بیشتر بخاطر امکاناتی که برای ثبت خاطراتمون فراهم کردی

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

چند وقته لپ تاپ عمه جونی ویروس داره نمیشه ینویسیم خاطرات هم

 

 

 

جمع شد و جمع شد دقیقا مثل درسهای شب امتحان

 

 

 

اونوقت با کلی همت تبدیل شدند به اینها

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

اول از همه فکر کنم ٢١ مهر بود که

 

 

 

با عمه جونی رفتیم نمایشگاه گلهای پائیزی پارک گفتگو

 

 

 

بر خلاف دفعه قبلی از محیطش خوشم اومد و بهم خوش گذشت

 

 

 

تا تونستم همه جا سرک کشیدم و مخ مسئولین غرفه ها رو کار گرفتم

 

 

 

اونها هم که از من خوششون اومده بود با روی باز پذیرای سوالاتم بودند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از بازدید گلها هم یه عالمه تو پارک بازی و بدو بدو کردم و

 

 

 

عکس گرفتم

 

 

 

 

 

 

 

 

موقع تماشای عکسها توی خونه وقتی به عکس پائینی رسیدیم

 

 

 

عمه جون یاد عکسهای اردیبهشت سال ٩١ افتاد

 

 

 

توی عکس سمت چپ من ١٩ ماهه هستم یعنی دقیقا یکسال و نیم قبل

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

روز عید قربان هم همگی رفتیم پارک جوانمردان

 

 

 

مشتاقانه رفتم سراغ سرسره بزرگی که فعلا فقط توی این پارک دیدم

 

 

 

همراه عمه جون چندباری با کلی هیجان

 

 

 

از طنابهای نردبانی بالا رفتیم و

 

 

 

از سرسره ترسناکش البته نه از نظر من

 

 

 

بلکه از نظر عمه وحشتناک پائین اومدیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد هم کلی گشت و گذار و بازی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

پنجم آبان هم رفتیم جشنواره عسل فرهنگسرای اشراق

 

 

 

 

 

 

با اینکه میدونستم زنبورها نیش دارند دوست داشتم توی دستم بگیرمشون

 

 

 

 

 

 

البته قسمت مورد علاقه من غرفه های مربوط به بچه ها بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

چون بهم خیلی خوش گذشت یه روز دیگه هم دوباره رفتیم پیش زنبورها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

جمعه ١٧ آبان هم قرار بود فقط بریم شهربازی که

 

 

 

قسمتون دیدن باغ وحش هم شد

 

 

 

چند تا حیوون جدید بعد از عید امسال آورده بودند

 

 

 

از جمله اونها لاما بود که با مهربونی بسیار اینجا دارم پشمک نعارفش میکنم

 

 

 

از اونجایی که تعارف اومد نیومد داره

 

 

 

لاما جان هم کلی پشمک نوش جان کرد

 

 

 

 

 

 

تمساحها قبلا بودند ولی انقدر نزدیک نمیومدند فکر کنم دیگه اجتماعی شدند

 

 

 

 

 

 

جناب مار هم داشت پوست میانداخت

 

 

 

 

داشتم از قفس شیرها دیدن میکردم که چشمم افتاد به شیرهای کوچولوی با مزه که بعد از عید دنیا اومده بودند

 

 

 

 

که یهو نمیدونم چی شد که مسئول قفس یکیشون رو اورد داد بغل این خانمه

 

 

 

شیر کوچولو از کار اونها ناراحت شده بود

 

 

 

ولی نمیدونم چرا به من فخـــخخخخخ کرد

 

 

 

 

 

 

با اینکه دوست داشتم منم بغلش کنم ولی از خیرش گذشتیم

 

 

 

و رفتیم رفتیم رسیدیم به قسمتی که فیلها رو اونجا گذاشته بودند

 

 

 

من اولین باری بود که از نزدیک فیل میدیدم

 

 

 

چون قبلا باغ وحشمون فیل نداشت

 

 

 

اونها تنها فیلهای موجود در ایران هستند

 

 

 

 

 

 

 

 

بعدش هم رفتیم شهربازی

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از کلی این دستگاه و اون دستگاه سوار شدن

 

 

 

باز هم کمی گریه از اونجا جدا شدم

 

 

 

جالب اینجا بود که از شدت خستگی به ماشین نرسیده خوابم برد

 

 

 

 

 

niniweblog.com

 

 

 

 

 

 

 

 niniweblog.com

چند وقته لپ تاپ عمه جونی ویروس داره نمیشد ینویسیم خاطرات هم

 

جمع شد و جمع شد دقیقا مثل درسهای شب امتحان

 

اونوقت با کلی همت تبدیل شدند به اینها

 

niniweblog.com

 

اول از همه فکر کنم ٢١ مهر بود که

 

با عمه جونی رفتیم نمایشگاه گلهای پائیزی پارک گفتگو

 

بر خلاف دفعه قبلی  از محیطش خوشم اومد و بهم خوش گذشت

 

تا تونستم همه جا سرک کشیدم و مخ مسئولین غرفه ها رو کار گرفتم

 

اونها هم که از من خوششون اومده بود با روی باز پذیرای سوالاتم بودند

 

 

بعد از بازدید گلها هم یه عالمه تو پارک بازی و بدو بدو کردم و

 

عکس گرفتم

 

 

موقع تماشای عکسها توی خونه وقتی به عکس پائینی رسیدیم

 

عمه جون یاد عکسهای اردیبهشت سال ٩١ افتاد

 

توی عکس سمت چپ من ١٩ ماهه هستم یعنی دقیقا یکسال و نیم قبل

 

 

niniweblog.com

 

روز عید قربان  هم همگی رفتیم پارک جوانمردان

 

مشتاقانه رفتم سراغ سرسره بزرگی که فعلا فقط توی این پارک دیدم

 

همراه عمه جون چندباری با کلی هیجان

 

از طنابهای نردبانی بالا رفتیم و

 

از سرسره ترسناکش البته نه از نظر من

 

بلکه از نظر عمه وحشتناک پائین اومدیم

 

 

بعد هم کلی گشت و گذار و بازی

 

 

niniweblog.com

 

پنجم آبان هم رفتیم جشنواره عسل فرهنگسرای اشراق

 

 

با اینکه میدونستم زنبورها نیش دارند دوست داشتم توی دستم بگیرمشون

 

 

البته قسمت مورد علاقه من غرفه های مربوط به بچه ها بود

 

 

 niniweblog.com

 

چون بهم خیلی خوش گذشت یه روز دیگه هم دوباره رفتیم پیش زنبورها

 

 

 

 

niniweblog.com

 

جمعه ١٧ آبان هم قرار بود فقط بریم شهربازی که

 

قسمتون دیدن باغ وحش هم شد

 

چند تا حیوون جدید بعد از عید امسال آورده بودند

 

از جمله اونها لاما بود که با مهربونی بسیار اینجا دارم پشمک نعارفش میکنم

 

از اونجایی که تعارف اومد نیومد داره

 

لاما جان هم کلی پشمک نوش جان کرد

 

 

تمساحها قبلا بودند ولی انقدر نزدیک نمیومدند فکر کنم دیگه اجتماعی شدند

 

 

جناب مار هم داشت پوست میانداخت

 

داشتم از قفس شیرها دیدن میکردم که چشمم افتاد به شیرهای کوچولوی با مزه که بعد از عید دنیا اومده بودند

 

که یهو نمیدونم چی شد که مسئول قفس یکیشون رو اورد داد بغل این خانمه

 

شیر کوچولو از کار اونها ناراحت شده بود

 

ولی نمیدونم چرا به من فخـــخخخخخ کرد

 

 

با اینکه دوست داشتم منم بغلش کنم ولی از خیرش گذشتیم

 

و رفتیم رفتیم رسیدیم به قسمتی که فیلها رو اونجا گذاشته بودند

 

من اولین باری بود که از نزدیک فیل میدیدم

 

چون قبلا باغ وحشمون فیل نداشت

 

اونها تنها فیلهای موجود در ایران هستند

 

 

بعدش هم رفتیم شهربازی

 

 

 بعد از کلی این دستگاه و اون دستگاه سوار شدن

 

باز هم کمی گریه از اونجا جدا شدم

 

جالب اینجا بود که از شدت خستگی به ماشین نرسیده خوابم برد

 

 

 niniweblog.com

 

 

پسندها (4)

نظرات (24)

مامان بردیا
21 آبان 92 12:40
مبارکت باشه عزیزم
عاشقش
پاسخ
ممنونم خاله جونم
مامان بابای الیسا
21 آبان 92 15:08
قربون پسر خوشگل و بازیگوش و شیطون بلای نازم برم عاشق حنده های نازتم
عاشقش
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم، بوس برای الیسا جون
شادی مامی رادین
21 آبان 92 16:05
هیراد جوونم میشه به گردش و شادی باشی خاله جوونم. بازم تبریکککک برای برنده شدنت. همیشه موفق و سربلند باشی عزیزممممم
عاشقش
پاسخ
ممنونم خاله جون ، رادین جونمو ببوسید
زهرا،عمه ی سروش
22 آبان 92 18:16
همیشه به گردش عزیزم.شما بچه ها که هیچوقت از بازی سیر نمیشید
عاشقش
پاسخ
ممنونم ،اخه بازی نکنیم چیکار کنیم،شغل ما هم همینه دیگه
پریسا
24 آبان 92 11:27
خیلی عکسهات خوشگلند هیراد جون
عاشقش
پاسخ
ممنونم خاله جونم
خاله گمیل و کیان
25 آبان 92 12:16
نمیدونم چرا هر وقت میام عکسا واسم باز نمیشه
عاشقش
پاسخ
چرا عزیز دلم ، حجم عکسها رو خیلی کم میکنم که راحت باز بشه
مامان مرضیه
25 آبان 92 12:56
قربون همچین عمه مهربونی برم من که چه مهربونه گل پسرمون و میبره میچرخونه عمه جون نمیای نمیای وقتیم اومدی همه رو با عکسای قشنگت غافلگیر میکنی بازم مثه همیشه عکسا و جاهایی که رفتی خیلی قشنگ بودن عزیزم
عاشقش
پاسخ
خدا نکنه عزیزم اخه نچرخونمش چیکار کنم
مامان ارشیا
25 آبان 92 16:15
عاشقش
پاسخ
مهسا مامان نورا
25 آبان 92 21:55
ای جانم خوش باشی عزیزم ماهم خوش به حالت با این عمه مهربون راستی واستون خصوصی گذاشته بودم گرفتی؟
عاشقش
پاسخ
ممنونم عزیزم فدات بشم گلم گرفتم ولی نتونستم ببینمش هنوز
مامان پویا
25 آبان 92 22:32
سلام هیرادجون چه وبلاگ خوشگلی داری!!! ماشمارو تووبلاگمون لینک کردیم. اگرافتخاردادید به وبلاگ ماهم سربزنید.
عاشقش
پاسخ
ممنونم ،حتما خاله جون ، شما هم با کمال افتخار لینک شدید
مامان پویا
25 آبان 92 22:36
بابت برنده شدنت وچاپ شدن عکست تبریک میگم.برات آرزوی موفقیت می کنم عزیزم.[
عاشقش
پاسخ
ممنونم خاله جونم
غزل
26 آبان 92 14:46
فدات بشم خاله جون ، انشاله همیشه با لبی خندون و سلامت به گردش باشی
عاشقش
پاسخ
خدا نکنه خاله جون ، ممنونم
فرشته
26 آبان 92 23:27
عاشقش
پاسخ
مامان سنا
27 آبان 92 8:38
قربونش برم چقدر نازه این گل پسرههههههه با افتخار شما رو لینک کردیم
عاشقش
پاسخ
خدا نکنه عزیزم، خوشحال شدیم از اشنایی با وبلاگتون
محیا مامان دینا
27 آبان 92 16:02
وای خوش به حال شیرشاه کوچولوی عزیزم چقدر خوش گذشته بهت.دوست دارم یه عالمه.
عاشقش
پاسخ
ممنونم خاله جون
مامان آرمان
28 آبان 92 16:48
مبارکت باشه هدیه ات.ایشاءا....همیشه برنده باشی
عاشقش
پاسخ
ممنونم خاله جونم
مامان آنی
29 آبان 92 16:30
الهی همیشه به شادی و گردش عزیزدلم امیدوارم همیشه همینطور بهت خوش بگذره و دست این عمه ناز و مهربون هم درد نکنه خدا شما رو برای هم حفظ کنه
عاشقش
پاسخ
ممنون خاله جون ممنون گلم
علی اصغر
30 آبان 92 23:30
daniz daniz چهارشنبه، ۲۹ آبان ۱۳۹۲ از دیروز شاهدبارش های زیبای پاییزی بودم. پشت پنجره ایستاده بودم و با بارش باران یاد این شعر زیبا افتادم که میگه می توان در قاب خیس پنجره چک چک آواز باران را شنید می توان لبریز شد از قطره ها مهربان و بی ریا و ساده بود می توان با واژه های تازه تر مثل ابری شعر باران را سرود می توان در زیر باران گام زد لحظه های تازه ای آغاز کرد پاک شد در چشمه های آسمان زیر باران تا خدا پرواز کرد خدایا شکرت بخاطر این نعمت زیبایی که به ما ارزانی داشتی سلام هیرادجان امیدوارم هرجا که هستی سلامت وتندرست باشی
عاشقش
پاسخ
سلام عموی خوبم شعرتون خیلی زیبا بود ،واقعا خدایا شکرت بابت تمام نعمتهای خوبت
sara
3 آذر 92 1:31
مبارکت باشه خاله جونم انشاله همیشه به گردش باشی عزیز دل خاله
عاشقش
پاسخ
ممنونم خاله جون
mamane m@ni
3 آذر 92 23:23
پس این مدت که کم پیدا بودی حسابی خوش گذروندی خوشگلکم ایشالا همیشه خوش باشی
عاشقش
پاسخ
جاتون خالی خوش که میگذروندیم ولی دلیل کم پیدا بودنمون انفلانزاییه که لپ تاپ عمه جون گرفته ممنونم
متین من
4 آذر 92 13:51
سلام لیلا جون خوبی من برگشتم دوباره به دنیای مجازی کلی دلم برات تنگ شده بود وای هیراد جونو ببوس عمه خوب و مهربون بازم میام پیشت عزیزم
عاشقش
پاسخ
ما هم دلمون براتون تنگ شده بود
معصومه مامان امیر علی
10 آذر 92 10:03
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای گل پسری کلی خوش گذرونی کردش به به .حسابی مردی شده واس خودش این گل پسر
عاشقش
پاسخ
ممنون خاله جون
مامان ارشیا
13 آذر 92 14:13
عاشقش
پاسخ
سپید مامان علی و تبسم
13 بهمن 92 13:02
به به حسابی بهت خوش گذشته ایشالا همیشه به گردش و شادی باشی