پیش به سوی سه ساله شدن
پیش به سوی سه ساله شدن
١٠٩٦ روز پیش (٢٨ شهریور ١٣٨٩ )
وزن سه کیلو و ٦٠٠ گرم
قد ٥٠ سانتی متر
٧٣١ روز پیش (٢٨ شهریور ١٣٩٠)
وزرن ( ١٠ کیلو )
قد ٧٨ سانتی متر
٣٦٦ روز پیش (٢٨ شهریور ١٣٩١)
وزن ( ١٢کیلو ٩٠٠ گرم)
قد ٨٥ سانتی متر
و اما امروز ( ٢٨ شهریور ١٣٩٢)
وزن (١٤کیلو ششصد گرم)
قد ١٠٠ سانتی متر
٢٨ شهریور ١٣٩٢ من سه سال رو پشت سر گذاشتم و
وارد چهارمین سال زندگیم شدم
قرار شد امسال کمی مفصل تر از سالهای قبل
جشن تولدم رو برگذار کنند
مهمتر از همه انتخاب تم و تهیه لباس بود
تم تولدم شد هپی فیس
اینم از لباس شاهزاده هیراد
بعدش هم رفتن اتلیه و گرفتن عکس یادگاری تولد سه سالگی
طبق معمول با عمه جون رفتم اتلیه سها
که باعث شد اولین هدیه تولدم رو از اتلیه بگیرم
شاسی قشنگ یکی از عکسهایی که برای تولدم انداخته بودم که
کنار عکسهای قبلی دیزاینش کردیم
قرار جشن رو هم گذاشتند همون روز تولدم اما....
بخاطر اخرین هفته تابستان بودنش
و مسافرت بودن بعضی از مهمونهای دعوتی
تاریخ جشنمون کمی اینور و اونور شد
از بیست و هشتم به بیست و نهم
بعدش هم به پنجم مهر و بالاخره
با کلی اذیت شدن مسئولین برگذاری
پنجشنبه چهارم مهر تصویب شد
ولی یه تولد کوچولوی خودمونی همون روز اصلی تولدم گرفتم
بعدش رسید نوبت تدارکات جشن اصلی
تهیه برگه های تزئینی که احتیاج به ترسیم و چاپ و برش داشت
مثل تگ غذا و فلش راهنما و برچسب نوشابه و
برگه های یادگاری و .......
بقیه کارها هم از چهارشنبه شروع شد
اول سفارش میز و صندلی و یک کیک خوشمزه
بعد هم تهیه غذاها و تزئین خونمون با یه عالمه بادکنک رنگارنگ
فقط برای تزئین تا دو و نیم شب بیدار بودیم که
بادکنکی روی زمین نمونه اما
صبح که از خواب بیدارشدیم با کمال تعجب دیدیم که
هیچ بادکنکی روی دیوار نیست
با کلی حرص خوردن کارها رو دوباره از نو انجام دادیم
پنجشنبه هم ساعت دو و سه بود که اولین مهمونها
تشریف اوردند
بعدش هم پایکوبی و شادمانی شروع شد
البته بنده بعلت ذوق زده شدن از تزئینات
به هیچ وجه رضایت به خواب بعدازظهر ندادم و
همین باعث شد کلی بدقلقی کنم و
نه براشون نانای کنم
نه درست حسابی برای عکس انداختن بایستم
تقریبا دو سه ساعتی که گذشت زمان پذیرایی عصرانه رسید
که شامل الویه و سمبوسه و پیراشکی گوشت و
راویولی و ماکارونی البته با روش پخت جدید
و ژله گل و سالاد کاهو
حدود یک ساعت بعد هم شد بهترین قسمت
یعنی کیک و فوت کردن شمعها
حالا دلنشین ترین قسمت جشن برای من
یعنی باز کردن کادوها
دست همگی درد نکنه
زمان خداحافظی همه لطف کردند برام یادگاری نوشتند
gift مهمانها هم لیت عکس تولدم بود
این هم هدایایی که دوستهای عمه جونی با اینکه تولدم نبودند
برام فرستادند
خیلی تشکر از لطفشون
واما
قشنگترین هدیه تولدم
هدیه پر از مهر و محبت مامان ملیسا جون و مهدیس جونم
پست قشنگ تبریک توی وبلاگ خودشون و
و هدیه زیباشون که خیلی دوستش دارم
قالب طراحی شده با عکسهای خودم
خاله جون خیلی دوستت دارم
و یه دنیا تشکر
و خیلی خیلی تشکر از امیرعلی جونم و مامانی مهربونش
بابت پست تبریک و هدیه بسیار زیبا که
لبخند رو مهمون صورتهامون کرد
ممنون خاله زینب و امیرعلی جونم
انشالله که بتونم زحمات همه رو جبران کنم
در آخر هم تولد همه شهریوریها رو بهشون تبریک میگم
اول از همه بابایی جونم پنجم شهریور
بعد مامان جونم هفدهم شهریور
ودوستهای خوب وبلاگیم
ایلیا جونم
ملیسا جونم
امیرسام جونم
ارشیا جونم
فربد جونم
و دوستهایی که بیست وهشت شهریوریند
آرمان جونم بیست و هشت شهریور ١٣٨٧
میعاد جونم بیست و هشت شهریور ١٣٨٨
١٣٨٩ هم که خودم هستم
رادین جونم بیست و هشت شهریور ١٣٩٠
بعد بابابزرگ خوبم که بابا حسن هم مثل خودم
بیست و هشتم شهریوریه
تولد همگیشون مبارک
در اخر هم ممنون از همه دوستانی که برام
پیام تبریک فرستادند
دوستتون دارم