اولین عید نوروز من
اول اینکه امیدوارم که عید بزرگ غدیر به همه دوست جونیهای خوبم خیلی خیلی خوش گذشته باشه و کلی انرژی گرفته باشید حالا بقیه خاطراتمو براتون میگم عید نوروز ١٣٩٠ فرا رسید و این اولین عید نوروز من بود کلی هم عیدی گرفتم اولین روزشو همگی رفتیم خونه خاله مادربزرگم که خانمی پیر ولی بینهایت مهربون و دوست داشتنیه تازه همه میدونند که منو هم یه جور دیگه عاشقونه دوست داره خب منم خیلی دوستش دارم اون روز خیلی خوش گذشت چون با وجود کلی بچه و نوه و نتیجه های خاله بزرگه جون همه توجه بزرگترها جلب به من بود آخه من اون روز ...
بدون عنوان
خورشيد چراغکي ز رخسار عليست مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست هرکس که فرستد به محمد صلوات همسايه ديوار به ديوار عليست ...
نویسنده :
عاشقش
10:50
هیراد یازده ماهه پیشی میشود
هیراد کماندو در هشت ماهگی
روزها در خانه مادربزرگم
دوستای عزیزم تا اونجایی براتون گفته بودم که برای صبح تا بعدازظهرها دیگه باید می اومدم مهد مادربزرگم خب حالا بقیه اش اون روزها میگذشت به بازی و مراقبت مادربزرگ از هیراد جونیتون , حدود یک ماه و نیم وضعیت بهمین منوال بود , دیگه یواش یواش داشتم یه کمی بزرگترو زورگوتر میشدم که روز شانزدهم دی اتفاق بدی رخ داد مامان بزرگ خوبم اون روز بخاطر تصادف دچار شکستگی لگن شد این اتفاق همزمان با امتحانات عمه جونم بود که طفلی عمه یی بعد از ده روز که بیمارستان کنار مامان بزرگم بود بعد از مرخص شدن مامانی حالا توخونه باید مراقب هر دوی ما می بود. دلم براش سوخت چون اون از بچه های خیل...