شیر کوچولوی ما شیر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات کودکی شیرشاه

آب بازی یه اتیشپاره در آب و آتش

    دوست جونیام سلام من کلا آب و آب بازی رو خیلی دوست دارم   برای همین همیشه سعی میکنم غیر از گلهای حیاط    گلهای قالی رو خودم یواشکی آب بدم   فکر کنم کمی هم رشد کردند و بزرگتر شدند   وقتی هم بزرگترها چشم میگردونند میبیند که   هر شیر آبی که دستم بهش میرسه باز شده   من نمیدونم نگران قبض آب هستند یا سرما خوردن من   برای اینکه من دست از آب بازی توی خونه بردارم حدود سه هفته پیش جمه شب   رفتیم بوستان اب و اتش   خیلی تماشایی بود   با وجود هوا ی خیلی سرد،فواره های زمین...
18 ارديبهشت 1392

شیر کوچولو اوف شده

      امروز بر خلاف شیطنت های همیشگیم   روی کامیونم آروم  نشسته بودمو سی دی کوچولوها رو میدیدم   که یهو نمیدونم چطور شد   قسمت باری کامیون خورد توی صورتم   درد وحشتناکی بود و زودی زدم زیر گریه   عمه ای پرید منو محکم بغلم کرد گفت:    چیزی نشد عزیزم ،هیچی نیست گلم   ولی رنگ خودش مثل گچ دیوار شده بود   آخه گوشه باری خورده بود توی لبم و خیلی خون می اومد   سریع منو رسوند درمانگاه نزدیک خونمون   دکتر دید وگفت چیزی نیست ولی یه دونه بخیه میخواد   خیلی زود کارشون تموم شد ولی من خیلی تر...
16 ارديبهشت 1392

برای پنجمین بار در صفحات دوست خوبم شهرزاد

    از اول ماه هر روز به گیشه روزنامه فروشی سر میزدیم   ولی دست خالی برمیگشتیم   فکر میکردیم این ماه چاپ نمیشه که دیروز    پنجشنبه دوازده اردیبهشت بابایی با شماره جدید شهرزاد به خونه اومد   شماره 58 اردیبهشت 1392   البته  بابایی با لبخند خاصی به من مجله رو ورق زد   عکسم برای ششمین بار توی این مجله چاپ میشد   اینبار به خاطر نفرات برتر جشنواره زمستانه آسمان           صفحات شهرزاد رو که ورق میزدیم چشمم به عکس دوست آشنایی خورد &nbs...
13 ارديبهشت 1392

چنین روزهایی در دو سال پیش

  دقیقا دو سال و چهار روز پیش من بعد از دو ماه سینه خیز رفتن   اولین قدم چهار دست و پایی خودمو   در تاریخ سوم اردیبهشت 1390 برداشتم     و دقیقا فردای همون روز یعنی چهارم اردیبهشت   بعد از چندین ماه قان و قون آغوم آغوم ارتباط گرفتن   اولین کلمه رو گفتم   ماما   فرداش هم    بابا           ...
7 ارديبهشت 1392

آتیش بازی یه آتیشپاره (1391 چهارشنبه سوری)

           مواظب باش چهار شنبه سوری برق چشمام رو با آتیش اشتباه نگیری . . .   سه شنبه بیست و نهم اسفند 1391    آخر سر هم با آرزوی سلامتی و خوشبختی برای خودم   وهمه نی نی های دیگه    با لن آرزوهامو فرستادم  آسمون ...
29 اسفند 1391

من دو سال و نیمه شدم

      امروز دوشنبه ٢٨ اسفند ١٣٩1   هیراد جونی     ماهه شد ( دقیقا ٢ سال و نیمه)   یعنی دیگه یک مرد کوچولو شدم راستی چهارشنبه سوری پیشاپیش بر همه مبارک         دوست جونیا خیلی مواظب خودتون باشید     ...
28 اسفند 1391

دو روز پیاپی ولی کاملامتفاوت

  ١٦ و١٧ اسفند دو روز پشت سر هم هستند   ولی در سال ١٣٩١ خیلی با هم تفاوت داشتند   میگید نه !   خب ببینید :   سه تا عکس اول چهارشنبه شانزده اسفند         بقیه هم برای پنجشنبه هفدهم اسفند   یعنی روز خونه تکونی ننه سرما       با مهدیس جون یه آدم برفی خوشگل هم درست کردیم               خیلی خیلی خو...
18 اسفند 1391