شیر کوچولوی ما شیر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات کودکی شیرشاه

اخرین دندون شیری

  دیروز ششم اسفند 1391 بالاخره اخرین مهمان شیری تق تق تق در زد   آخرین مروارید شیری هم بعد از کلی اذیت کردن   رخ نشون داد   با درامدن اخرین دندان کلی خاطرات که همدوره با اولین دندونم بود     برای همه تازه شد   خاطراتی که با یاداوریشون عمه جون همش نگاهش به من بود ،   گاهی میخندید ، گاهی هم اشک توی چشمش حلقه میزد   که انشالله توی پست بعدی اونها رو مینوسم       امروز هم به همین مناسبت مامان منظر جون  کیک کوچولویی برام  گرفت  ...
7 اسفند 1391

شهرزاد دوست خوب هیراد جون

  امروز ششم اسفند ٩١ بعد از پنج روز انتظار   و سر زدن به گیشه روزنامه فروشی   بالاخره دوست خوبمو دیدم شهرزاد شماره ٥٧ اسفند ١٣٩١    برای چهارمین بار عکسم توی این مجله چاپ میشد   بلافاصله رفتم سراغ صفحه ای که منتظرش بودم   یعنی بخش تبلیغات اتلیه سها     قرار بود عکس نفرات برگزیده مسابقه محرم توش چاپ بشه     عکس من بعنوان رتبه اول البته با غلط املائی     هیراد رحم جو اینجوری چاپ شده بود هیراد رهمجو   بگذریم مهم عکس...
6 اسفند 1391

هیراد در جشنواره فصل دل تکانی

دوست جونیام بازم سلام   امروز سوم اسفند نود و یک رفتیم جشنواره فصل دل تکانی   در میدان هفت حوض نارمک   کلی بازی و بدو بدو  کردم       بعد با بچه ها نقاشی کشیدم و بادکنک جایزه گرفتم                 بعد هم شهرفرنگ نگاه کردم     بعدش هم در جایگاه همیشگیم یه کم سنگ بازی کردم         از اونجا هم رفتیم پاساژ ببینیم ش...
3 اسفند 1391

هیراد در کنار عشایر ایران

  شنبه ١٤ بهمن ١٣٩١ بود که   ما رفتیم نمایشگاه صدای عشایر   درنمایشگاه بین المللی تهران                                   عشایر ایران از همه استانها کشورمون اونجا بودند   کلی هم از سوغاتیهاشون نوش جان شد   اینقدر بدو بدو کردم که از خستگی زیاد   روی چمن های نمایشگاه ولو شدم   خلاصه جای همگیتون ...
19 بهمن 1391

درخواست ددر

امروز جمه 13 بهمن 1391 در حالیکه بابایی در حال و هوای نیمه بیدار از خواب و منم طبق معمول سحرخیز و شاداب به بابا جونم درخواست ددر دادم بابایی هم گفت هیرادم اگه زود حاضر بشی میبرمت منم بعد از 10 ثانیه برگشتم گفتم حاضرم بریم ددر     بابایی دیگه خواب از سرش پرید و نمیدونم چرا کلی خندید یه عکس یادگاری هم ازم گرفت فکر کنم خیلی قشنگ تیپ زده بودم البته بعدش تیپ قشنگ منو بهم زدند و خودشون حاضرم کردند و رفتیم ددر ...
13 بهمن 1391

هیراد در عکسخند شهرزاد

  این ماه هم مثل ماههای گذشته بیصبرانه منتظر مهمان هر ماهه خونمون یعنی شهرزاد بودیم که بالاخره با سه روز تاخیر رسید   شماره٥٦ بهمن ١٣٩١   و عکس من برای سومین بار در این شماره البته در قسمت عکسخند این مجله میدرخشید عکس دخمل کوچولویی که کنار عکس منه یکی از دوستهای خوبم باران جونه البته قرار بود متین جون هم توی این شماره با ما باشه که متاسفانه فکر کنم افتاد تو شماره بعدی   عمه جون میگه خنده من قشنگترین صحنه خلقت خداست  راستی زحمت فرستادن عکسهامونو اتلیه سها کشیده بود مرسی اتلیه سها ...
4 بهمن 1391