اندر احوالات بیستم اردیبهشت 92
اول سلام به روی گل همتون
امروز جمعه بیستم اردیبهشت بالاخره طلسم شکسته شدو
موفق شدیم بریم نمایشگاه گل پارک گفتگو
خیلی زیبا گلها رو تزئین کرده بودند اما
من هیچی بهم خوش نگذشت چون
هم هوای سالن بینهایت دم داشت هم اینکه
چون روز آخر نمایشگاه بود وهم روز تعطیلی
اونجا خیلی خیلی شلوغ بود
منم که کوچولوی کوچولو
دو نفر که جلوم وامیستادند دیگه هیچی نمی دیدم
خلاصه اینقدر بدقلقی کردم که بقیه همراهام مجبور بشند
دیده و ندیده از خیر نمایشگاه بگذرند از اونجا بریم بیرون
چون ساعت دو و نیم بعدازظهر بودو هوا خیلی گرم
نتونستیم تو پارک هم بگردیم
با گریه فراوان نتونستم قانعشون کنم که تو پارک بمونیم و
رفتیم سوار ماشین شدیم ولی
قول دادند منو ببرند یه جای بهتر که یهو متوجه نشدم چجوری
متاسفانه توی ماشین خوابم برد
لحظه ای که خوابیدم با خودم گفتم
بیرحمها میدونستند من تا سوارماشین بشم خوابم میبره
علکی به بهونه یه جای بهتر سوار ماشینم کردندکه
برگردیم خونه ،ولی ...
با استشمام هوایی مطبوع چشمام باز شد
دیگه تو ماشین نبودم
خونه هم برنگشته بودیم
هورا هورا هورا
واقعا رفته بودیم یه جای بهتر
منو برده بودند دریاچه چیتگر
خیلی خیلی خوشحال شدم و کلی بازی کردم
راستی دیدید زخم لبم تقریبا خوب شده
بخیه اش رو هم کشیدم