حکایات هیراد جونی در این دو ماهه
دوستهای خوبم دوباره سلام فکر کنم حدود دو ماهی میشه از احوالاتم و شیرین کاریهام و آتیش سوزوندنام چیزی ننوشتم البته اتفاق خاص جدیدی هم نیفتاد یک ماهش که ماه رمضان بود و که حال و حوصله برای ددر بردن من نداشتند تا میومدم یه خورده بیشتر هم شیطونی کنم قربون صدقم میرفتند و میگفتند ما روزه هستیم دورت بگردم یه خورده کمتر آتیش بسوزون اما آخرین جمعه قبل از ماه رمضان یه گردش خیلی دوست داشتنی رفتیم رفتیم به یه جای خوش آب و هوا نزدیک تهران که اسمش اوش...
نویسنده :
عاشقش
0:16