شیر کوچولوی ما شیر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات کودکی شیرشاه

حکایات هیراد جونی در این دو ماهه

  دوستهای خوبم دوباره سلام   فکر کنم حدود دو ماهی میشه از احوالاتم و شیرین کاریهام و آتیش سوزوندنام   چیزی ننوشتم   البته اتفاق خاص جدیدی هم نیفتاد   یک ماهش که ماه رمضان بود و که حال و حوصله برای ددر بردن من نداشتند   تا میومدم یه خورده بیشتر هم شیطونی کنم قربون صدقم میرفتند و   میگفتند ما روزه هستیم دورت بگردم یه خورده کمتر آتیش بسوزون     اما آخرین جمعه قبل از ماه رمضان یه گردش خیلی دوست داشتنی رفتیم   رفتیم به یه جای خوش آب و هوا نزدیک تهران   که اسمش اوش...
15 شهريور 1392

هدیه های جشنواره نوروزی آتلیه سها

    سلام دوستهای خوبم   یه خبر خوب   بالاخره بعد از سه ماه و نیم   هدیه جشنواره نوروزی آتلیه سها بدستم رسید   شاسی 100 * 70 یکی از عکسهای خوشگل خودم   البته فکر کنم   من آخرین نفر از کوچولوهای برنده بودم که هدیه ام رو گرفتم   اما اشکالی نداره   مهم اینه که عکسم خیلی قشنگ و خواستنی شده         و حالا هدیه دوم من      قرار بود عکسم توی مجله شهرزاد مرداد ماه چاپ بشه   اما چون شهرزاد این ماه منتشر نشد   عکسمو توی مجله...
25 مرداد 1392

ماجراهای جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ

      سلام   به همه دوستهای خوبم     عید سعید فطر بر همه مبارک       نیمه شعبان امسال یعنی١٣٩٢ مسابقه ای با نام نی نی شکمو   از طرف مدیریت نی نی وبلاگ برگذارشد   عمه جونی به خاطر خستگی تبلیغات در جشنواره نوروزی سها   که به تازگی با سوم شدن من تموم شده بود به هیچ وجه   قصد شرکت توی این مسابقه رو نداشت اما خوشبختانه    یکی از دوستان عمه جونی عکسمو به نی نی وبلاگ فرستاد   و ما موندیم توی معذورات برای تبلیغ برای کد ١٩٦ مربوط ...
19 مرداد 1392

رمضان مبارک

  ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد     عشق و طرب و باده، به وقت ‏سحر افتاد   افطار به مى کرد برم پیر خرابات     گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد   با باده، وضو گیر که در مذهب رندان   در حضرت حق این عملت ‏بارور افتاد     ...
19 تير 1392

از ششم تا دوازدهم این ماه (تیر 1392 )

  پنجشنبه ششم تیر ١٣٩٢   بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم طبق تصمیمات قبلی   با مامانم و عمه جونی سه تایی رفتیم پارک ملت   هوا خیلی خیلی گرم بود و باعث بیتابی من   کنار دریاچه ملت هم که رفتم هیچ حس خوشایندی برام بوجود نیاورد   چون نه غاز و اردکها شنا میکردند نه فواره هاش باز بود   از قایق سواری هم خبری نبود   بهمین خاطر منو که همیشه عاشق دیدن دریاچه و حوضهای پارکها هستم رو   آوردند کنا قفس حیوانها تا شاید با دیدن اونها اخمام باز بشه   کنار قفس پرنده ها هنوز دمق بودم اما  ...
14 تير 1392

هـــــــــــــــــورا رفتیم جام جهانی

    هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا   بازم جام جهانی                       واسه مردم خوب و نازنین   قهرمانها دوباره گل بزنید     ...
28 خرداد 1392